بازدید: 687 بازدید
خاطره نگاری نگارش دوزادهم

جواب تمرینات درس اول 1 نگارش دوازدهم (صفحه 15 ، 17، 23 و 24)

گام به گام درس اول (خاطره نگاری) نگارش دوازدهم انسانی، تجربی، ریاضی و باقی رشته ها

جواب فعالیت صفحه 15 نگارش دوازدهم

پاسخ:

در نوشته اول زاویه ديد سوم شخص است و نويسنده فقط شاهد و ناظر رخداد است و بيرون از خاطره قرار دارد و آن را

روايت مى كند.

در نوشته دوم زاویه ديد اول شخص است و نويسنده يا روايت كنندە ى خاطره، خود در شكل گیری رويداد و موضوع

نقش دارد.

جواب فعالیت صفحه 17 نگارش دوازدهم

پرسش: آیا جز مواردی كە برای شروع خاطرە نگاری شمردیم، به نظر شما شیوه ی ديگرى نيز وجود دارد كه بتواند آغازگر مناسبی براى نوشتن خاطره تلقی شود؟ نمونه اى بياوريد.

پاسخ:

بله، هر نویسنده ای می تواند بر اساس هدف خود و اين كه كدام بخش خاطره برايش اهميت بيشترى دارد خاطره را بر اساس آن بخش شروع كند؛ مثلا:

شروع خاطره بر اساس وصف اشخاصى، شروع خاطره بر اساس اشياء، كل ها و درختان، كتاب مورد علاقه و ....

(مانند خاطره ی زیر که شروع آن بر اساس وصف يک دوست است.)

"داشتن دوست خوب نعمت بزرگّی است و خدا چقدر دوستم داشته که در زندگی از این نعمت برخور دار بوده ام؛ به ویژه اين

دوست نازنینی که در نظر دارم خاطره ی يک روز با او را حكايت كنم".

جواب کارگاه نوشتن صفحه 23 نگارش دوازدهم

پاسخ سوال الف:

بیان خاطره ساده و برای دیگر ان قابل فهم است، زبان آن گرم و صمیمی است، برگزیده و دست چین شده، شيرين و عبرت انگيز است، تكرار در آن نيست، حالت شخصی ندارد و .... .

پاسخ سوال ب:

موضوع: خاطره ای از دوران مدرسه و تحصيل.

زاويه ديد: اول شخص.

شروع: بر اساس مكان(كلاس و مدرسه).

سادگی و صميميت زبان: خاطره ساده و صمیمیت دارد چون از سبک و سیاق خاص یا اصول و فنون ویژه ای پيروی نكرده است و نويسنده بدون هيج قيد و بندی آن چه را در ذهن داشته در نهایت صمیمیت بیان کرده است مثلا آن جا که بسیار ساده و خودمانی راه خانه تا مدرسه را توصيف كرده يا آن جاكه معلم خود را وصف كرده است.

جواب کارگاه نوشتن صفحه 24 نگارش دوازدهم

پرسش: يکی از خاطرات زندگی خود را بنويسید.

پاسخ :

موضوع: یک روز شیرین برفی❄️
زاویه ی دید: سوم شخص(دانای کل)
شروع: بر اساس رویدادی خاطره انگیز

دخترک تمام حواسش به بیرون از پنجره کلاس بود و در چشمان گربه ایش برق شیطنت دیده می شد.معلم زبان آهسته و با طمانینه،فارغ از دنیای پرشیطنت دانش اموزش پانزدهمین بار طول و عرض کلاس را قدم می زد.
سکوت عجیبی بود،انگار همه در افکار خود غوطه ور بودند.
دخترک به آرامی با پاهایش بر روی زمین ضرب گرفته بود.چشمانش ستاره باران شده بود؛ اولین بار بود که ساکت و آرام در کلاس نشسته بود.
معلم از دیدن وضعیت دانش آموز شیطون و بازیگوشش که حالا آرام گرفته بود، خنده اش گرفته بود و در دل دعا می کرد که حداقل هرهفته؛زمان کلاس او برف ببار. از این آرامش جدیدی که در کلاس "ب" برقرار شده بود، بسیار خوشحال بود. دخترک از حوصله رفت با آرامشی که از او بعید بود، ایستاد و با همان صدای تودماغیش که همیشه منکر آن بود شروع به زبان ریختن کرد: "خانم! ببین چقد مودب شدم و ساکت!جون من از خیر این ده دقیقه آخر بگذر!
معلم از این همه سادگی و شیطنت قند در دلش آب شد.منتهی قبل از اینکه بتواند جواب درخواست دخترک را بدهد؛ شلیک صدای خواهش و تمنای دیگر دانش آموزان بلندشد.
برای اولین بار اضطراب را در چشمان دانش آموزش دید.گویا از این وضع خوشحال شده بود. پس بدون ذره ای اخم و نگرانی، عینک های زیبایش را در کیف گذاشت و به کلاس خاتمه داد.
دانش آموزان با خنده و شادی به بیرون دویدند و به بازی مشغول شدند. فریادهایشان با وجود تمام دلخراش بودنِ صدایشان دوست داشتنی بود. بانگ شادی و شیطنت کلاس "ب" شیطون او را هم به وجد آورد؛ گویی که دوباره نوجوانی ۱۵ ساله شده است. از عمق وجودش اعتراف کرد که با وجود تمام شیطنت هایشان باز هم دوستشان دارد. خودش هم می دانست که به عشق کلاس "ب" بود که به این مدرسه آمد.
با خودش گفت: چه مشکلی دارد امروز بچه شوم؟!
پس پا به حیاط گذاشت و اولین گلوله برف را آماده کرد و به سمت یکی از شاگردانش شلیک کرد و این آغازی بود برای هلهله شادی و نشاط‌‌....
و در آخر که از سرما به خودش می لرزید؛ زیرلب آرام زمزمه کرد:
"میشه تو یه روز سرد و یه شهر بی روح! یه خاطره شیرین و گرم ساخت.... "

منبع: نگارش10

مطالعه بیشتر