بازدید: 5 بازدید
جواب-حکایت-نگاری-صفحه-104-نگارش-دوازدهم

جواب حکایت نگاری صفحه 104 نگارش دوازدهم درس ششم 6

پرسش: حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.

سوداگری بار آبگینه داشت. یکی از باج گیران عنان بارگیرش بگرفت و بر آن بارِ آبگینه چوب دست خویش محکم فروکوفت و گفت:«ای رفیق، چه در بار داری؟» گفت:«اگر چوب دیگر زنی هیچ!»

پاسخ: یک تاجر شیشه‌فروش بار شیشه حمل می‌کرد. یکی از راهزنان با عصایش جلوی او را گرفت و محکم بر بار شیشه‌ها کوبید و پرسید: «دوست من، چه چیزی در بارت داری؟» تاجر گفت: «اگر یک بار دیگر ضربه بزنی، دیگر چیزی باقی نمی‌ماند!»

پاسخ طولانی تر:

” در روزگاری نه چندان دور، تاجری زیرک و باتجربه، محموله‌ای از ظروف شیشه‌ای نفیس و گرانبها را از شهری دوردست تهیه کرده بود. او قصد داشت این ظروف ظریف و حساس را به سلامت به بازار شهر خود برساند و از فروش آنها سود خوبی به دست آورد. ظروف شیشه‌ای با دقت فراوان در میان پارچه‌های نرم و پنبه‌ای پیچیده شده و بر پشت اسب‌های بارکش قرار گرفته بودند. تاجر با احتیاط فراوان، کاروان خود را هدایت می‌کرد و نگران از هرگونه آسیبی بود که ممکن بود به بار شیشه‌اش برسد.

 در مسیر راه، کاروان تاجر به منطقه‌ای رسید که به داشتن راهزنان و باجگیران شهرت داشت. این افراد که به زور و تهدید از مسافران اخاذی می‌کردند، برای تاجران و بازرگانان دردسری بزرگ به شمار می‌رفتند. تاجر که از این خطر آگاه بود، سعی می‌کرد با احتیاط بیشتری از این منطقه عبور کند، اما تقدیر چیز دیگری رقم زده بود. ناگهان، مردی درشت‌هیکل و مسلح که از باجگیران همان منطقه بود، جلوی کاروان ظاهر شد و عنان اسب حامل بار شیشه را گرفت.

 باجگیر با لحنی تند و آمرانه، چوب دستی خود را محکم بر روی بسته‌های بار شیشه کوبید و با صدایی بلند از تاجر پرسید: «ای رفیق، بگو ببینم در این بارها چه داری؟» تاجر که از ضربه ناگهانی باجگیر و احتمال شکستن ظروف شیشه‌ای بسیار نگران شده بود، با خونسردی و در عین حال با لحنی هشداردهنده پاسخ داد: «اگر چوب دیگری بزنی، دیگر چیزی برایت باقی نخواهد ماند!»

 باجگیر که از پاسخ تاجر متعجب شده بود، لحظه‌ای مکث کرد. او ابتدا متوجه منظور تاجر نشد و گمان کرد که او قصد تهدید دارد. اما با کمی دقت به صدای برخورد چوب با بسته‌ها و صدای خرد شدن احتمالی شیشه، متوجه ظرافت و حساسیت بار شد. او فهمید که ضربه بعدی او، نه تنها سودی برایش نخواهد داشت، بلکه تمام بار شیشه را نابود خواهد کرد و او را از هرگونه منفعتی محروم خواهد ساخت.

 باجگیر که طمع سود بیشتر را در سر داشت، با این کار نسنجیده خود، در واقع داشت به سرمایه خود ضربه می‌زد. او با این حرکت ناآگاهانه، می‌توانست تمام بار شیشه را بشکند و چیزی عایدش نشود. در واقع، او با این کار، نه تنها به تاجر ضرر می‌رساند، بلکه خود نیز از سود احتمالی محروم می‌شد. این حکایت به خوبی نشان می‌دهد که رفتارهای نسنجیده و طمع‌کارانه، نه تنها به دیگران آسیب می‌رساند، بلکه می‌تواند به خود فرد نیز ضرر جبران‌ناپذیری وارد کند.

 تاجر با این پاسخ هوشمندانه، باجگیر را از ادامه کارش منصرف کرد و از ضرر بیشتر جلوگیری کرد. این داستان کوتاه، درسی بزرگ برای همه ما دارد. گاهی اوقات، رفتارهای عجولانه و بدون فکر، می‌تواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد و نه تنها به دیگران، بلکه به خودمان نیز آسیب برساند. بنابراین، همیشه باید قبل از هر اقدامی، به عواقب آن فکر کنیم و از انجام کارهایی که ممکن است به ضرر خودمان یا دیگران تمام شود، خودداری کنیم.

مطالعه بیشتر