گام به گام پاسخ و حل پرسش های کارگاه نوشتن صفحه 91، 92، 93 و 94 درس 6 ششم کتاب نگارش پایه دهم رشته های تجربی، انسانی و ریاضی
جواب کارگاه نوشتن صفحه 91 ، 92 و 93 درس ششم نگارش دهم
پرسش 1: نوشته های زیر را بخوانید و مشخص کنید نویسنده برای نوشتن آنها چه چیزهایی را با هم مقایسه کرده است؟
متن اول: “جنگ واژه ای سه حرفی است. صلح هم سه حرف دارد؛ اما واژۀ جنگ خشک و خشن است. صلح نرم و ناز. رنگ جنگ سیاہ است …”
پاسخ متن اول :
در این نوشته، نویسنده به مقایسهٔ مفاهیم و نمادهای مختلف برای نشان دادن تفاوت بین جنگ و صلح پرداخته است. در اینجا به طور خلاصه به این مقایسهها اشاره میکنم:
- کلمات و مفاهیم: نویسنده کلمات “جنگ” و “صلح” را از نظر ظاهر (سه حرفی بودن) و معنا (خشونت در مقابل نرمی) مقایسه میکند.
- رنگها: رنگ سیاه را نماد جنگ و رنگ سفید را نماد صلح میداند.
- مکانها/شرایط: زیر عَلَم جنگ را محل استقرار دشمنان و زیر بیرق صلح را محل حضور دوستان معرفی میکند.
- ویژگیهای اخلاقی: ناشکیبی، ناآرامی و زلزله را از ویژگیهای جنگ و شکیبایی، آرامش و سادگی را از ویژگیهای صلح برمیشمارد.
- صداها: صدای آژیر آتشنشانی را نماد جنگ و اضطراب و صدای اذان را پیام صلح و دوستی میداند.
- شخصیتها/موجودات: دیو را نماد جنگ و رستم را نماد صلح معرفی میکند. همچنین گرگ را نماد جنگ و بره را نماد صلح در نظر میگیرد.
- موقعیتها: صحنهٔ آرام دشت با نوای نی چوپان را در مقابل حملهٔ ناگهانی گرگ و ایجاد وحشت در گله قرار میدهد.
- حوادث طبیعی: جنگ را با حوادث طبیعی ناگهانی مانند سیل و زلزله مقایسه میکند که آرامش انسان را برهم میزنند.
- موجودات فراطبیعی: فرشتهها را نماد صلح و دوستدار سکوت معرفی میکند.
- جنبههای مثبت جنگ: در انتها به این نکته اشاره میکند که جنگ در راه آرمان و اعتقاد میتواند جنبههای سازنده داشته باشد و انسان را آبدیده کند.
به طور خلاصه، نویسنده از طیف وسیعی از مقایسهها برای نشان دادن تضاد بین جنگ و صلح استفاده کرده و تلاش میکند تا با استفاده از تصاویر و مفاهیم ملموس، درک بهتری از این دو مفهوم ارائه دهد.
متن دوم: ” دیدن به هنر نیست، به دانشهم نیست. مرغها هم میبینند. موشها هم میبینند. گوسفندها و گرگها هم میبینند…”
پاسخ متن دوم:
در این نوشته، نویسنده دیدن را از جنبههای مختلف بررسی کرده و آن را با دیدگاه حیوانات مختلف مقایسه میکند. در واقع، محور اصلی نوشته، مقایسه نحوهٔ دیدن انسان با حیوانات و نتیجهگیری در مورد معنای واقعی دیدن است. در اینجا به طور خلاصه به این مقایسهها اشاره میکنم:
- دیدن انسان در مقابل دیدن حیوانات: نویسنده در ابتدا دیدن را نه هنر میداند، نه دانش و نه حتی مختص انسان بودن. او دیدن انسان را با دیدن مرغ، موش، گوسفند و گرگ مقایسه میکند.
- دیدن مرغ: مرغها هستی را نقطهنقطه میبینند. هر نقطه برای آنها یک دانه یا خوراکی است. لحظهها و نقاط به هم نمیپیوندند و زندگی برایشان مجموعهای از نقاط جدا از هم است. نویسنده احتمال میدهد که انسانها میتوانند مانند مرغها ببینند، اما مرغها نمیتوانند مانند انسانها ببینند.
- دیدن موش: موشها هستی را به صورت تونلهای تکراری و یکسان میبینند. رفت و برگشت در این تونلها تمام زندگی آنهاست. نویسنده احتمال میدهد که انسانها میتوانند مانند موشها ببینند، اما موشها نمیتوانند مانند انسانها ببینند.
- دیدن گوسفند: گوسفندها فقط علف را میبینند و نسبت به وقایع دیگر بیتوجهاند. نویسنده گاهی دیدن انسانها را به دیدن گوسفندها تشبیه میکند.
- دیدن گرگ: گرگها بیشتر سگها و گوسفندها را به عنوان طعمه میبینند و توجه چندانی به انسانها ندارند.
- روشنایی در مقابل تاریکی: نویسنده دیدن حیوانات را روشن و واضح توصیف میکند، زیرا آنها فقط آنچه را که برایشان مهم است (غذا، مسیر، طعمه) میبینند و تاریکی را نمیبینند. در مقابل، دیدن برای نویسنده تلاش در تاریکی به سمت روشنایی است. او نمیتواند نگاهش را از تاریکیها برگیرد.
- زندگی از دیدگاه حیوانات مختلف: نویسنده زندگی را از دیدگاه هر حیوان به طور خلاصه توصیف میکند: برای مرغها مجموعهای از نقاط، برای موشها رفت و برگشت در تونل، برای گوسفندها علف و برای گرگها طعمه.
در نهایت، نویسنده نتیجه میگیرد که دیدن واقعی، فراتر از دیدن صرف اشیاء و موجودات است. او دیدن خود را تلاشی در تاریکی به سمت روشنایی توصیف میکند و معتقد است که دیدن نه هنر است و نه دانش، بلکه نوعی تقلا و جستجوست.
جواب کارگاه نوشتن صفحه 94 درس ششم نگارش دهم
پرسش 2: موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش «سنجش و مقایسه»، یک متن ذهنی بنویسید.
نمونه پاسخ اول :
موضوع :ثروت و فقر
“ثروت و فقر، دو روی یک سکهاند، دو قطب متضاد که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشتهاند. ثروت، همچون خورشیدی درخشان، نور و گرما میپراکند و زندگی را در هالهای از آسایش و رفاه غرق میکند. در مقابل، فقر، همچون سایهای سنگین، تاریکی و سردی میآورد و انسان را در گرداب محرومیت و تنگدستی فرو میبرد.
ثروتمند، خانهای مجلل دارد با دیوارهایی بلند و درهایی سنگین که او را از گزند سرما و گرما و ناامنی حفظ میکند. فقیر اما، سقفی بالای سر ندارد یا اگر هم داشته باشد، چوبی و سست است و در برابر باد و باران، مقاومتی ندارد. سفرهی ثروتمند، رنگین است از انواع غذاها و نوشیدنیهای لذیذ، در حالی که سفرهی فقیر، خالی است یا به نانی خشک و تکهای پنیر بسنده میکند.
ثروتمند، با اتومبیلی گرانقیمت در شهر جولان میدهد و به هر کجا که بخواهد، به آسانی سفر میکند. فقیر اما، پاهایش خسته از پیمودن راههای طولانی است و آرزوی سفری کوتاه را در دل میپروراند. ثروتمند، از بهترین لباسها و زیورآلات استفاده میکند و ظاهری آراسته و شیک دارد. فقیر اما، لباسهایش کهنه و وصلهدار است و از زیور و زینت، بیبهره است.
صدای خندهی ثروتمند، در خانهاش میپیچد و شادی و نشاط را به ارمغان میآورد. صدای گریهی فقیر اما، در سکوت شب شنیده میشود و غم و اندوه را به یاد میآورد. ثروتمند، از بهترین امکانات آموزشی و درمانی بهرهمند است و آیندهای روشن را برای خود و فرزندانش ترسیم میکند. فقیر اما، از تحصیل و درمان محروم است و در چرخهی بیپایان فقر گرفتار میماند.
ثروت، همچون بذری است که در زمینی حاصلخیز کاشته میشود و میوههای فراوان به بار میآورد. فقر اما، همچون علف هرزی است که در زمینی خشک و بایر میروید و جز رنج و سختی، حاصلی ندارد. ثروت، میتواند ابزاری برای خدمت به جامعه و کمک به نیازمندان باشد. فقر اما، میتواند زمینهساز جرم و جنایت و آسیبهای اجتماعی شود.
ثروت و فقر، دو نیروی متضادند که در کشاکشی دائمی با یکدیگرند. ثروت، میتواند منشأ خیر و برکت باشد، اگر به درستی استفاده شود. فقر اما، میتواند منشأ درد و رنج باشد، اگر چارهای برای آن اندیشیده نشود.
این مقایسه نشان میدهد که فاصله بین ثروت و فقر، تنها یک تفاوت مالی نیست، بلکه تفاوت در کیفیت زندگی، فرصتها، امکانات و حتی احساسات و روحیات انسانهاست.“
نمونه پاسخ دوم:
موضوع : جهل و دانش
“جهل و دانش، دو نیروی متضادند که از دیرباز در نبرد با یکدیگر بودهاند. جهل، همچون شب تاریک و بیانتها، انسان را در گمراهی و سردرگمی فرو میبرد و دانش، همچون نوری درخشان، راه را از بیراهه نمایان میسازد.
جاهل، در غاری تاریک و تنگ، اسیر اوهام و خرافات است. او، سایهها را واقعیت میپندارد و از دنیای بیرون، بیخبر است. دانش اما، دریچهای به سوی روشنایی میگشاید و انسان را با حقایق هستی آشنا میکند. دانشمند، همچون کسی است که از غار بیرون آمده و زیباییها و شگفتیهای جهان را به چشم خود میبیند.
جاهل، در بند تعصب و تقلید کورکورانه است. او، آنچه را که از گذشتگان به ارث برده، بدون چون و چرا میپذیرد و از اندیشیدن و پرسیدن، باز میماند. دانش اما، چراغ عقل را روشن میکند و انسان را به تفکر و تحقیق وا میدارد. دانشمند، کسی است که با تکیه بر خرد خود، به دنبال حقیقت میگردد و از پذیرش بیدلیل هر آنچه که به او گفته میشود، پرهیز میکند.
جاهل، در جهل خود، آرام و بیخیال است. او، از نادانی خود، آگاه نیست و نیازی به دانستن، احساس نمیکند. دانش اما، همچون آتشی در جان انسان میافتد و او را به جستجو و کنکاش، وادار میکند. دانشمند، همواره در پی آموختن است و از هر فرصتی برای افزایش دانش خود، بهره میبرد.
جاهل، همچون درختی بیریشه است که با کوچکترین بادی، از جا کنده میشود. او، در برابر مشکلات و چالشها، ناتوان است و به آسانی تسلیم میشود. دانش اما، همچون ریشهای استوار، انسان را در برابر سختیها، مقاوم میسازد. دانشمند، با تکیه بر دانش خود، میتواند بر مشکلات غلبه کند و راه حلهای مناسب را پیدا کند.
جهل، همچون سمی مهلک، روح انسان را مسموم میکند و او را از رشد و تعالی، باز میدارد. دانش اما، همچون آبی گوارا، جان انسان را سیراب میکند و او را به سوی کمال، هدایت میکند.
جهل و دانش، دو راه متفاوتند. راه جهل، به تاریکی و تباهی میانجامد و راه دانش، به روشنایی و سعادت. انتخاب با خود ماست که کدام راه را برگزینیم.”
جواب شعرگردانی صفحه 97 درس ششم نگارش دهم
پرسش: شعر زیر را بخوانید، درک و دریافت خود را در چند سطر بنویسید.
مگر دیده باشی که در باغ و راغ / بتابد به شب، کرمکی چون چراغ
یکی گفتش، ای کرمک شب فروز / چه بودت که بیرون نیایی به روز
ببین کاتشی کرمک خاکزاد / جواب از سر روشنایی چه داد
که من روز و شب جز به صحرانیم / ولی پیش خورشید پیدا نیم
پاسخ: برای مشاهده پاسخ این شعرگردانی به مطلب “جواب شعر گردانی صفحه ۹۷ درس ششم نگارش دهم“ مراجعه کنید.