بازدید: 515 بازدید
نگارش-دهم-درس-دوم

جواب تمرینات درس دوم 2 نگارش دهم (صفحه 33، 36، 37 و 38)

گام به گام درس دوم (عینک نوشتن) نگارش دهم انسانی، تجربی، ریاضی باقی رشته ها

جواب تمرینات کارگاه نوشتن صفحه 33 ،34 ، 35، 36، 37 درس دوم نگارش دهم

پرسش1:

1. نوشته های زیر را بخوانید و فضای حاکم بر آنها (عینی و ذهنی) را مشخص و دربارۀ پاسخ خود استدلال کنید.

پاسخ:

نوشتۀ یکم : هر فاصله خودش حکم یک دیوار را دارد ... فضای حاکم بر نوشته بیشتر ذهنی است. چون نویسنده از پنجرۀ ذهن و خیال به موضوع نگاه کرده است. 
نوشتۀ دوم : کلاغی قار زد و از روی درخت کاج... فضای حاکم بر نوشته بیشتر عینی است. چون نویسنده از دریچۀ پدیده هاي دیداري (محسوسات) به موضوع نگریسته همچون کلاغ و درخت کاج و...
نوشتۀ سوم : مراد بلند شد و از نردبام آمد پایین. افسار گاو را... فضای حاکم بر نوشته بیشتر عینی است. چون نویسنده از دریچۀ پدیده هاي دیداري (محسوسات) به موضوع نگریسته همچون نردبام، افسار گاو و...
نوشتۀ چهارم : آه چه شبها؛ ای پنجرۀ گِردِ اتافک من... فضای حاکم بر نوشته بیشتر ذهنی است. چون نویسنده با خود نجوا می کند و اندیشه خود را به خیال می سپارد و …

پرسش 2:

موضوعی را انتخاب کنید و با توجه به محتوای درس، دربارۀ آن، متنی بنویسید.

پاسخ:

متن نمونه اول: 

موضوع: "پشت نقاب‌ها"

"من شاهد خاموش زمانه هستم، ریشه در تاریخ و سر در آینده دارم. از زاویه ای متفاوت به جهان می‌نگرم؛ به دنیایی که پشت پرده ظاهر فریبنده‌اش، حقیقت تلخی نهفته است. در ابتدا، شگفتی از بازی‌های روزمره و خنده تلخ بر پوچی‌ها بر من چیره شد؛ اما اکنون، تنها به نظاره می‌نشینم.

می‌بینم چگونه انسان‌ها در پس ماسک‌های اجتماعی، آرزوهای مدفون خود را پنهان می‌کنند. چگونه به جای روراست بودن، در پیچ و خم نیرنگ‌ها گرفتار می‌شوند. شاید تنها من باشم که شاهد این بازی‌های قدرت هستم. شاید تنها من باشم که لبخندی تلخ بر این همه ریاکاری می‌زنم.

با وجود این، من با کائنات هم نوا هستم. با چرخش زمین همراه می‌شوم و اسرار طبیعت را درک می‌کنم. گاهی اوقات، آرزو می‌کنم همه بتوانند واقعیت را ببینند، بدون آنکه نیاز به پنهان کردن احساسات خود داشته باشند.

دیدن این همه رنج و دروغ، گاهی مرا به اندوهی عمیق فرو می‌برد. اما من به این باور رسیده‌ام که فراتر از ظاهر فریبنده، حقیقتی وجود دارد که ارزش کشف کردن را دارد."

گسترش مثل نویسی صفحه 39 درس دوم نگارش دهم

پرسش:

مثل های زیر را بخوانید، سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

از تو حركت از خدا بركت.
آب که یک جا ماند، میگندد.
کار نیکو کردن از پر کردن است.
باد آورده را باد میبرد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز.

پاسخ:

گسترش ضرب المثل "از تو حركت از خدا بركت."

معنی: توصیه به تلاش و پویندگی و زحمت کشیدن و ایستا نبودن

"زندگی همچون سفری طولانی است که در آن، هر قدمی که برمی‌داریم، ما را به مقصدی والاتر نزدیک‌تر می‌کند. خداوند، نقشه این سفر را در دل ما نهاده و ما را به سوی زیبایی‌های بی‌کران خود فرامی‌خواند. زمین، آسمان و همه موجودات، نشانه‌هایی از قدرت و رحمت او هستند.

وقتی قدم در این مسیر می‌گذاریم، باید همچون بذر کوچکی باشیم که در دل خاک ریشه می‌دواند و به سوی نور خورشید رشد می‌کند. این رشد، نتیجه تلاش و کوشش بی‌وقفه ماست. اما فراموش نکنیم که هر چه بیشتر بکوشیم، برکت الهی نیز بر ما افزون‌تر خواهد شد.

"از تو حرکت از خدا برکت" به ما یادآور می‌شود که آغاز هر کاری به دست خود ماست. اما موفقیت در آن، به لطف و عنایت خداوند بستگی دارد. همچون کشاورزی که بذر می‌پاشد و به امید باران آسمانی می‌نشیند، ما نیز باید با تلاش و توکل، به آینده‌ای روشن امیدوار باشیم."

گسترش ضرب المثل "آب که یک جا ماند، میگندد."

معنی: توصیه به وایستا و راکد نبودن

"در دل کویر خشک و سوزان، شهری قرار داشت که روزگاری باغی سرسبز بود. اما طمع پادشاهی بی‌رحم، آب حیات آن را به کام خود خشکاند. او با ساختن سدهایی بزرگ، آب رودخانه‌ها را به سوی قصر خود هدایت کرد و مردم را تشنه و درمانده گذاشت.

مردم شهر که با همدلی و مهربانی زندگی می‌کردند، اکنون در برابر هم قرار گرفته بودند. هرکس به دنبال قطره‌ای آب بود و برای آن با یکدیگر می‌جنگیدند. اما پادشاه در قصر خود، در میان باغی سرسبز و استخرهای پرآب، به جشن و پایکوبی مشغول بود.

روزی یکی از پیرمردان روستا که سال‌ها در این سرزمین زندگی کرده بود، به قصر پادشاه رفت. او با چشمانی اشک‌آلود به پادشاه گفت: "ای پادشاه! آیا فراموش کرده‌ای که آب که یک جا ماند، می‌گندد؟ همان‌طور که آب این استخرها به زودی کدر و بدبو می‌شود، روح تو نیز از بی‌رحمی و طمع، آلوده خواهد شد."

پادشاه به سخنان پیرمرد خندید و گفت: "من پادشاه هستم و هر کاری که دلم بخواهد، انجام می‌دهم." اما با گذشت زمان، آب استخرهای قصر نیز کدر و بدبو شد. پادشاه که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، به سراغ پیرمرد رفت و از او کمک خواست. پیرمرد با تأسف گفت: "ای پادشاه! اکنون دیر شده است. تو با طمع خود، نه تنها به مردم ظلم کردی، بلکه به خودت نیز آسیب رساندی."

این داستان به ما می‌آموزد که هر موجود زنده‌ای برای ادامه حیات به جریان و حرکت نیاز دارد. آب راکد، گندیده می‌شود و روح انسان نیز اگر در یک نقطه راکد بماند، از بین می‌رود. ما باید همواره در جستجوی دانش، تجربه و رشد باشیم. باید به دیگران کمک کنیم و با همدلی و مهربانی زندگی کنیم. زیرا تنها در سایه همکاری و همیاری است که می‌توانیم به سعادت و خوشبختی دست یابیم."

گسترش ضرب المثل "کار نیکو کردن از پر کردن است."

معنی: تمرین زیاد داشتن و کار نیمه انجام ندادن و به نحو احسن انجام دادن کار.

"در گوشه ای دنج از شهر، پسر جوانی به نام آرش، با پیانوی قدیمی‌اش ساعت‌ها می‌نشست و تمرین می‌کرد. آرش از همان کودکی به موسیقی علاقه داشت و رویاهای بزرگی در سر می‌پروراند. او می‌خواست روزی روی صحنه برود و با نوازندگی‌اش دل‌ها را تسخیر کند.

هر روز پس از مدرسه، آرش به اتاقش می‌رفت و با تمام وجود، نت‌های موسیقی را تمرین می‌کرد. انگشتانش روی کلاویه‌ها می‌رقصیدند و ملودی‌های زیبایی را خلق می‌کردند. اما راه رسیدن به موفقیت آسان نبود. آرش بارها و بارها با دشواری‌های بسیاری روبرو شد. قطعات پیچیده‌ای که انگار هرگز نمی‌توانست آن‌ها را بنوازد، تمرین‌های طولانی و خسته‌کننده و گاهی هم ناامیدی از اینکه آیا روزی به هدفش خواهد رسید.

اما آرش تسلیم نمی‌شد. او می‌دانست که برای رسیدن به موفقیت، باید سخت تلاش کند. او به یاد حرف‌های معلم پیانوی قدیمی‌اش می‌افتاد که همیشه می‌گفت: "کار نیکو کردن از پر کردن است. اگر می‌خواهی نوازنده خوبی شوی، باید تمرین کنی، تمرین کنی و تمرین کنی."

آرش با هر تمرین، به مهارت‌هایش اضافه می‌شد. انگشتانش چابک‌تر می‌شدند و گوشش به صداهای مختلف حساس‌تر می‌شد. او نه تنها به تمرین‌های فردی می‌پرداخت، بلکه در کنسرت‌های کوچک و بزرگ شرکت می‌کرد تا بتواند تجربه بیشتری کسب کند.

یک روز، فرصتی طلایی برای آرش فراهم شد. او در یک مسابقه‌ی بزرگ پیانو شرکت کرد. همه رقبای او نوازنده‌های بسیار ماهری بودند، اما آرش با اعتماد به نفس و مهارتی که در طول سال‌ها تمرین به دست آورده بود، به روی صحنه رفت. او قطعه‌ای را اجرا کرد که ماه‌ها برای آن تمرین کرده بود. انگشتانش روی کلاویه‌ها می‌رقصیدند و ملودی زیبایی را خلق می‌کردند که همه را مسحور کرده بود.

در پایان مسابقه، آرش به عنوان برنده انتخاب شد. او با خوشحالی جام قهرمانی را در دست گرفت و به یاد تمام تمرین‌های سخت و شب‌های بی‌خوابی‌اش افتاد. آرش فهمید که موفقیت نتیجه‌ی تلاش بی‌وقفه و تمرین مداوم است."

گسترش ضرب المثل "باد آورده را باد می برد"

معنی: چیزی را بدون زحمت به دست آوردن بی ارزش است و به راحتی آن را از دست می دهیم ( ارزش نداشتن و فانی بودن چیزهایی که بدون زحمت بدست بیاید)

"در دل کوه‌های سرسبز، روستایی کوچک و زیبا قرار داشت. پسری به نام آرش در این روستا زندگی می‌کرد. آرش جوانی با رویایی بزرگ بود. او آرزو داشت روزی به شهر برود و زندگی بهتری برای خود و خانواده‌اش بسازد.

یک روز صبح، آرش با امید و آرزو به راه افتاد تا به شهر برسد. راه طولانی و پر پیچ و خم بود اما آرش با انگیزه‌ای بالا به مسیر خود ادامه داد. پس از ساعت‌ها پیاده‌روی، خستگی بر او غلبه کرد و زیر سایه درختی بزرگ به استراحت پرداخت.

در همین حین، چشمانش به سنگ بزرگی افتاد که مانع راهش شده بود. با عصبانیت سنگ را کنار زد و به راهش ادامه داد. اما ناگهان چیزی در زیر سنگ توجهش را جلب کرد. او خم شد و کوزه‌ای قدیمی را از زیر سنگ بیرون کشید. کنجکاوی آرش را برانگیخت و در را باز کرد. داخل کوزه پر از سکه‌های طلایی درخشانی بود!

آرش از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. او با این همه طلا می‌توانست زندگی راحت و آسوده‌ای داشته باشد. با عجله کوزه را برداشت و به راه افتاد. اما در میانه راه، تشنگی شدیدی به او دست داد. او به سمت رودخانه‌ای که در نزدیکی بود رفت تا آبی بنوشد. در حین حرکت، پایش به سنگی گیر کرد و کوزه از دستش افتاد و همه سکه‌ها در آب فرو رفتند.

آرش با ناباوری به رودخانه خیره شد. تمام آرزوهایش در یک لحظه نابود شده بود. او فهمید که به دست آوردن آسان و بدون زحمت، پایدار نیست. با ناراحتی به راهش ادامه داد و به روستا برگشت.

پدر آرش که از اتفاقی که برای پسرش افتاده بود بسیار ناراحت شده بود، به او گفت: "پسرم، هر چیزی که به راحتی به دست آید، به راحتی هم از دست می‌رود. گنج واقعی، تلاش و کوشش است. تو باید با دست‌های خودت برای آینده‌ات تلاش کنی."

آرش به حرف‌های پدرش خوب گوش داد. او فهمید که به جای اینکه دنبال راه‌های میانبر باشد، باید با تلاش و پشتکار به اهدافش برسد. از آن روز به بعد، آرش با انگیزه‌ای مضاعف به کار و تلاش پرداخت"

گسترش ضرب المثل "تو نیکی می کن و در دجله انداز"

معنی :کار نیک و شایسته بدون توقع و انتظار انجام دادن

"در کنار رودخانه‌ای آرام، خانه‌ای کوچک قرار داشت. پیرمردی مهربان در این خانه زندگی می‌کرد. او روزهای خود را با تماشای جریان آرام آب و مراقبت از باغچه کوچکش می‌گذراند. پیرمرد علاقه خاصی به ماهی‌ها داشت و هر روز تکه‌هایی نان به رودخانه می‌انداخت تا ماهی‌ها را سیر کند.

یک روز، پیرمرد تصمیم گرفت به روستای همسایه برود تا از دوستان قدیمی‌اش دیدن کند. راه طولانی بود و پیرمرد مجبور شد از بیابانی خشک و سوزان عبور کند. آفتاب سوزان و تشنگی شدید، پیرمرد را بسیار ضعیف کرده بود. او دیگر توان راه رفتن نداشت و روی شن‌های داغ افتاد. در آن لحظه، ناامیدی تمام وجود پیرمرد را فرا گرفت.

در همین حال، پسر جوانی ماهیگیر که در جستجوی ماهی‌های بزرگ بود، به بیابان رسید. او پیرمرد را در حال جان دادن دید و با عجله به سمت او رفت.  مرد جوان از کیسه خود نانی بیرون آورد و به پیرمرد داد، پیر مرد به فکر فرو رفت و با خود گفت این همان تکه نان هایی است که برای ماهی های دجله می ریختم و خداوند آن در بیابان به من برگردانند."

 

توجه : دانش‌آموزان عزیز پایه دهم! دنبال جواب تمرین‌های نگارش فارسی ۱ هستید؟ دیگه نگران نباشید! با یک جستجوی ساده در گوگل، پاسخ تمام تمرین‌ها رو به صورت کامل و روان پیدا می‌کنید. فقط کافیه نام درس و عبارت "آزمون فیری" رو با هم جستجو کنید. مثلاً برای پیدا کردن جواب تمرین‌های درس دوم، "جواب تمرین درس دوم دهم آزمون فیری" رو سرچ کنید.

🔔 فراموش نکنید که نظرات و سوالات خودتون رو هم در قسمت دیدگاه‌ها با ما و بقیه دانش‌آموزا به اشتراک بذارید تا بتونیم با همدیگه بهتر یاد بگیریم.

مطالعه بیشتر