بازدید: 334 بازدید
جواب-نگارش-نهم-درس-چهارم-4

جواب فعالیت های نگارشی صفحه 53 ، 54 ، 55 ، 56 و درست نویسی صفحه 57 نگارش نهم درس چهارم 4 ( فضا و رنگ نوشته را تغییر دهیم ). 

جواب فعالیت نگارشی صفحه 53 و 54 نگارش نهم درس چهارم 4

پرسش : نوشته های زیر را بخوانید و نوع فضا و رنگ (طنز – غيرطنز) هر کدام را مشخّص کنید. 

پاسخ:

یک)  تمساح از معدود حيواناتى است كه لبخند مى زند. لبخند تمساح، خطرناک ترين لبخند است. اين لبخند، علامت دوستی نيست. لبخند تمساح به سبب نوع آرواره پایینی آن است که در انتها به طرف بالا بر گشته است. تمساح وقتی غذای خوشمزهای پیدا میکند، دهانش را نيمه باز میکند و دندانهای تیز و برّاقش را نشان میدهد.

فضای نوشته یک : غیر طنز


دو) پگی کوچولو گفت: «امروز نمیتوانم به مدرسه بروم؛ سرخک و اُریون گرفتهام، سر تا پایم پر از جوش و تاول شدہ، لوزههایم اندازۀ دو تا سنگ یک کیلویی شدهاند. تا حالا شانزده لكة آبله مرغان روى تنم شمر دهام، آهان اين هم يكى، مى شود هفده تا. پايم از بيخ قلم شده، سرفه می کنم، عطسه میکنم، نفس نفس میزنم و چه گلودردی دارم! باران که میآید، آپاندیسم درد می گیرد. زبانم هی دارد گنده و گنده تر می شود. آرنجم كج شده، ستون فقراتم خم برداشته، تبم به بالای ١٨٠ درجه رسیده، توی گوشم یک سوراخ هم پیدا شده، ناخنهایم ریش ریش شده، قلبم …

چی؟ چی گفتی؟
گَفتی امروز مدرسه تعطيل است؟
خداحافظ، من رفتم بازى!

فضای نوشته دو: طنز


سه) تازگیها یک نفر پیدا شده است كه بعضیها به او مى گویند، «ملّا نصر الدّين قرن بیست و یکم)) بعضیها شک کردهاند که نکند این آدم، همان ملا نصرالدّین باشد و یک جورهایی سر از قبر بر داشته، دارد توی عصر رایانه، جولان میدهد. هر چه باشد، هر که باشد، فرقی نمی کند.
شما چند تا از ماجراهای ملّانصرالدّین قرن بیست و یکم را گوش بدهید، ببینم نظر شما چیست:
* ملا نصر الدین جدید، یک حلقۀ نامزدی پیداکرد و به فکر ازدواج افتاد. از او پرسیدند: با کی میخواهی ازدواج کنی ؟ جواب داد: با هر کسی که انگشتش به این حلقه بخورد ….

فضای نوشته سه: طنز


چهار) حسین همینطور ایستاده بود و به همرزم و دوستش نگاه می کرد که آن طرف کوچه، در كمين نشسته بود. تانك عراقى غرّش كنان جلو آمد وبه كنار آنها رسيد…
فضای نوشته چهار: غیرطنز

جواب فعالیت نگارشی صفحه 55 و 56 نگارش نهم درس چهارم 4

پرسش : از میان موضوع های زیر، یکی را برگزینید، یک بار با فضای «غیر طنز» و بار دیگر با فضای «طنز» درباره آن بنویسید.

تلفن همراه، ربات پیشخدمت، درد دل یک موش آزمایشگاهی، ماهی در حوض قالی، سایه آدم، انتقال خون، کمک به همسایه ها، ایستادن توی صف.

 

پاسخ اول : درد دل یک موش آرمایشگاهی

روایت غیر طنز: من موشی هستم در قفسی سرد و تنها. هر روز با ترس از اینکه چه آزمایش جدیدی در انتظارم است، چشم باز می‌کنم. نمی‌دانم چرا باید درد و رنج را تحمل کنم. گاهی تزریق‌های دردناک، گاهی محرومیت از غذا و آب، و گاهی آزمایش‌های رفتاری که روحم را می‌آزارد. می‌دانم که شاید این آزمایش‌ها برای پیشرفت علم و کمک به انسان‌ها ضروری است، اما آیا کسی به درد من فکر می‌کند؟ به اینکه من هم موجودی زنده با احساس هستم؟ کاش می‌توانستم مثل برادران و خواهرانم در طبیعت، آزادانه زندگی کنم.

روایت طنز: سلام! من یک موش آزمایشگاهی هستم، یا به قول خودمان “دکتر موش”! البته مدرک دکترا ندارم ولی اینقدر روی من آزمایش انجام دادن که خودم یک پا دکتر شدم! اینجا زندگی ما خیلی هیجان‌انگیزه؛ هر روز صبح که از خواب بیدار میشیم، نمی‌دونیم قراره چه ماجراجویی جدیدی رو تجربه کنیم! یه روز واکسن جدید، یه روز قرص عجیب و غریب… راستش من الان موش چاقی شدم، از بس دارو تست کردن روم! به دوستام میگم من رژیم نگرفتم، این داروها منو گرفتن! یه خوبی که داره اینه که غذا و جا مجانیه، فقط گاهی باید اجازه بدی یه آمپول کوچولو بزنن بهت. به این میگن معامله منصفانه دیگه!


پاسخ دوم : سایه آدم

روایت غیر طنز:

سایه، انعکاس خاموش و وفادار من در برابر خورشید. همنشین صبور و بی‌صدایی که هر کجا نور باشد، همراه من است. گاهی بلند و کشیده، گاهی کوتاه و محو، اما همیشه حاضر. او رازی را در دل خود دارد، رازی از جنس تاریکی و نور، رازی که تنها با غروب خورشید برملا می‌شود. سایه، یادآور گذرا بودن و زودگذر بودن زندگی است، همچون روز که با طلوع و غروب خورشید معنا می‌یابد. او به من می‌آموزد که قدر لحظات روشن زندگی را بدانم، چرا که تاریکی همیشه در کمین است.

روایت طنز:

این سایه من هم یه وضعی شده ها! صبح به صبح که از خواب پا می‌شم، می‌بینم مثل فنر از زیرم در رفته و رفته اون طرف اتاق! انگار نه انگار که من صاحبش هستم! بعد تا ظهر هی دنبالم راه می‌افته، هرجا می‌رم، می‌آد. یه بار بهش گفتم: “بابا یه کم مستقل باش! برو پی کارت!” اصلا انگار نه انگار! بدتر از همه اینه که هرچی من چاق‌تر می‌شم، اینم پهن‌تر میشه! دیگه آبروم رو برده پیش خلق الله! یه بار بهش گفتم: “یه ذره رژیم بگیر، لاغر شو!” باور می‌کنید حتی یه وجب هم کوچیک‌تر نشد؟! خلاصه که این سایه من شده قوز بالا قوز!


پاسخ سوم: ایستادن توی صف

روایت غیر طنز:

ایستادن در صف، آیینه‌ای از نظم اجتماعی و تجلی احترام متقابل در جامعه مدنی است. در این فضای مشترک، مرزهای طبقاتی و اجتماعی کمرنگ می‌شوند و همه در یک مسیر مشترک، با هدفی یکسان گام برمی‌دارند.

صف، محلی است برای تمرین صبر و شکیبایی؛ جایی که می‌آموزیم حقوق دیگران را محترم بشماریم و نظم عمومی را پاس بداریم. در این فضا، هر فرد به نوبه خود، بخشی از یک کل بزرگ‌تر می‌شود و می‌پذیرد که منافع جمعی گاه بر خواسته‌های فردی اولویت دارد.

گاهی در همین صف‌های طولانی است که گفتگوهای کوتاه شکل می‌گیرد، آشنایی‌های گذرا رخ می‌دهد و همدلی‌های کوچک اما معنادار جریان می‌یابد. در این لحظات، صف تبدیل به عرصه‌ای برای تعامل اجتماعی می‌شود؛ جایی که غریبه‌ها برای دقایقی کوتاه، تجربه‌ای مشترک را از سر می‌گذرانند.

ایستادن در صف، تمرینی است برای زندگی اجتماعی و یادآوری این نکته که در جامعه، هر کس به نوبت خود می‌رسد و این نظم، ضامن عدالت و برابری در دسترسی به خدمات و امکانات است. این تجربه روزمره، درسی است از مدنیت و احترام به حقوق شهروندی که در نهایت به استحکام بافت اجتماعی کمک می‌کند.

روایت طنز: 

صف یه موجود عجیب‌الخلقه‌ست که اول صبح لاغر و کوتاهه، ولی هرچی می‌گذره چاق‌تر میشه! یه سرش تو بانکه، یه سرش تو خیابون بغلی پیتزا می‌خوره!

تو صف همیشه یه نفر هست که انگار مامور سرشماریه. هی میشماره چند نفر جلوشن، انقدر می‌شماره که آخرش خودشم نمی‌دونه نفر چندمه!

یه قانون نانوشته هم داره: هر وقت تو رسیدی، دقیقاً همون لحظه یا سیستم قطع میشه، یا شیفت عوض میشه، یا طرف میره ناهار!

بعد یه نوع صف داریم به نام “صف نون” که توش قوانین فیزیک نقض میشه! مثلاً یه نفر که ده دقیقه پیش پشت سرت بود، یهو میبینی رفته جلوت! انگار تله‌پورت شده!

تازه، صف جای خوبی واسه شنیدن جمله‌های تکراریه:

  • “ببخشید من فقط یه سؤال دارم!”
  • “من زود برمی‌گردم، جام رو نگه دار!”
  • “والا من از ساعت ۵ صبح اینجام!”

خلاصه که صف جاییه که همه با هم غریبه‌ن ولی تو ناله کردن از وضع صف با هم رفیق صمیمی میشن!

جواب درست نویسی صفحه 57 نگارش نهم درس چهارم 4

پرسش : جمله های زیر را ویرایش کنید:

۱- یقینا با شما ممکن است به ورزشگاه بیایم.

پاسخ 1 : 
یقیناً با شما به ورزشگاه خواهم آمد.
ممکن است با شما به ورزشگاه بیایم.

2. مطمئن هستم این هفته، شاید خبر خوبی به شما برسد.

پاسخ 2:

مطمئن هستم این هفته خبر خوبی به شما خواهد رسید.

شاید این هفته خبر خوبی به شما برسد.

جواب تصویر نویسی صفحه 58 نگارش نهم درس چهارم 4

پرسش : درون یک فضاپیما را که روی کره ماه، فرود آمده، تصور کنید و تصویر ذهنی خود را بنویسید.

پاسخ : برای مشاهده پاسخ این تصویرنویسی به مطلب “جواب تصویر نویسی صفحه 58 نگارش نهم مراجعه کنید.

 

مطالعه بیشتر